سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوک . شوخی .خنده

مراکز فساد

مراکز فساد بدین شرح اعلام شد:

1-تالارهای عروسی مراکز فسادند چون پشت درهای بسته صورت می گیرند و معلوم نیست چه چیزی صورت می گیرد.

2-فرهنگسراها مراکز فسادند چون دخترها و پسرها به بهانه های فرهنگی با هم زیر درخت درباره مسائل غیر فرهنگی و مشکوک صحبت می کنند.

3-استخرهای زنانه مراکز فسادند چون زنهای بی حیا در آن لخت می شوند و شاید کارهای دیگر هم می کنند مثل زیرابی رفتن و البته بی شرفها مردها را هم راه نمی دهند .

4-رادیو هم مرکز فسادست چون تصویر ندارد و زن و مرد به بهانه نداشتن میکروفن کنار هم می نشینند و با هم چایی می خورند و تیکه می اندازند.

5-تاکسی ها مراکز فسادند چون مثل اتوبوسها ، زن و مرد جدا نیستند و وسطشان میله ندارد و با هم درباره گرانی جوسازی می کنند.

6-ورزشگاهها مراکز فسادند چون افراد به بهانه ورزش کردن حرکات موزون می کنند و بیخود خودشان را تکان می دهند پدرسوخته ها….

7-سینماها هم مراکز فسادند چون بیخودی سالن را تاریک می کنند . با هم ور می روند. مخصوصا آخر سالن دختر،پسرها می نشینند و هی دست می زنند و در صحنه های رمانتیک فکرهای اروتیک می کنند .

8-مهد کودکها مراکز فسادند چون دختر، پسرهای کوچک را هی با این گمان که اینا بچه هستن با هم تنها می گذارند و اینها هم همش دکتر بازی می کنند .

9-دفترهای ازدواج مراکز فسادند چون جوانها هی بیخودی با هم ازدواج می کنند و بعد هی طلاق می گیرند و زن مطلقه و مرد هوس باز در جامعه ول می شوند و ایدز می گیرند.

10-بیمارستانها مرکز فسادست چون پرستاران زن وقتی می بینند مکان مناسب دارند و شب هم خوابشان نمیبرد به جای خوردن آستامینوفن کدئینه کارهای دیگر میکنند.

11-دانشگاههای دولتی و غیر دولتی به دلیل تجمع دختران و پسران دانشجو و تحصیل علم در کنار یکدیگر و بعد از آن تحصیل چیزهای دیگر !

11-بقیه مراکز فساد در کشور متعاقبا اعلام می شود….
 

حواستون باشه اینجا استخدام نشید

30 اکتبر 2008 در دسته جوک های مرتبط با وقایع روز

اگه این اگهی استخدام رو هرجلا دیدید ازش صرف نظر کنید . خیلی خطرناکه حسن !

شعار برای یوزارسیف در شهر های مختلف

شعار این هفته نماز جمعه قم: زلیخا حیا کن یوزارسیفو رها کن
شعار این هفته نماز جمعه رشت: بوتیوار حیا کن زلیخا رو رها کن
شعار این هفته نماز جمعه قزوین: زلیخا دشمن ماست یوزارسیف رهبر ماست

جوک قمی

24 اکتبر 2008 در دسته چردندیات

دو تا قمی با هم عروسی می کنن ,بچه شون می شه قمقمه

طرز مکالمه دخترای ایرانی در سال 87

23 اکتبر 2008 در دسته چردندیات

خوشگل = خوجل
خوبی = خوفی
جیگرتو بخورم = جیگلتو بخولم
عشق منی = عجق منی
قربونت برم = قلبونت بلم
چطوری؟ = تطولی؟
چی کار می کنی = چیکال می کنی
سلام = شلام
دختر= دخمل
پسر = پسمل
عزیزم = عجیجم
جون = جونزززززز
دوست = دوکس
و///

ترکه سوار هلی کوپتر

19 اکتبر 2008 در دسته جوک ترکی

ترکه رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد ترکه بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن

فهش ترکی

18 اکتبر 2008 در دسته جوک ترکی

سیک دیر بابا سن گوت ورنن سیکدیر سیکیم سانین هر زادن

ترکه تو استخر

13 اکتبر 2008 در دسته جوک ترکی

ترکه روبه جرم شاشیدن تواستخرداشتن میزدنش میگه براچی میزنید اینهمه آدام میشاشن توآب..بهش میگن همه توی آب میشاشن توی کوسخول رفتی ازبالای .دایو.. شاشیدی!!!!

یه فیلسوف ترک

8 اکتبر 2008 در دسته جوک ترکی

 یک فیلسوف ترک:اگر خدا روبروی ما باشد و مارا به راه راست هدایت کند انسان باز هم گمراه میشور چون سمت راست خدا سمت چپ ما میشه

 

 


جوک و اس ام اس sms های ایرانی و فارسی - جک جدید،دسته اول - این س

سیر مرد سالاری از عهد بوق تا ابد!

حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره‌ خیر ندیده! تا نکشمت راحت نمیشم! زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا یه بار بلند خندیده!مرد: بلند خندیده؟! اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: آقا خدا سایه شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.
نیم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌کشمت تا برات درس عبرت بشه! زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می‌گیره‌ها! شکر خورد. دیگه از این شکرها نمی‌خوره. قول میده! زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: خدا شما رو تا ابد واسه ما نگه داره.
یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه و کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! دختره چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده سکته می‌کنین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می بخشه!) زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار ؟! زن: حالا تو عصبانی نشو. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! خدا تو رو برای ما حفظ کنه.
همین چند سال پیش ، سال 1380:
مرد: کجا؟! می‌خوای با این مانتو آستین کوتاه و شلوارک (شلوار برمودا) بری بیرون؟! می‌کشمت! من ، تو رو ، می‌کشم! زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! مرد: من اینطوری نیستم! دختر ، لااقل یه کم اون شلوارو پایین‌تر بکش که زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره! زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!
چند سال بعد ، سال 1390:
مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدم خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه ، گفتی دوره این امل بازیها تموم شده ، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟! زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمه ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ات رو فعلا" روی سر ما نگه داره!
چند سال بعد ، سال 1400:
دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم ، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو! زن: دخترم ، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. (بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهکارشو می‌بخشه!) زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!
دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:
زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشنفکری معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون ، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟ مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم! زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم! نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من ، یعنی سایه تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه دیگه بالای سر ماست؟
آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:
چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده مردهاست!
- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونه بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!
- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........
در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!
زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! درست تمیز کن! من نمیدونم این سایه لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
حوالی سال 1530 ه.ش:
رادیوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقایقی قبل سایه آخرین نمونه بازمانده از جنس مرد از روی کره زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه مردها ، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!
خبر جدید

جوک و اس ام اس sms های ایرانی و فارسی - جک جدید،دسته اول - این س

سیر مرد سالاری از عهد بوق تا ابد!

حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره‌ خیر ندیده! تا نکشمت راحت نمیشم! زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا یه بار بلند خندیده!مرد: بلند خندیده؟! اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: آقا خدا سایه شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.
نیم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌کشمت تا برات درس عبرت بشه! زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می‌گیره‌ها! شکر خورد. دیگه از این شکرها نمی‌خوره. قول میده! زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: خدا شما رو تا ابد واسه ما نگه داره.
یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه و کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! دختره چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده سکته می‌کنین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می بخشه!) زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار ؟! زن: حالا تو عصبانی نشو. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! خدا تو رو برای ما حفظ کنه.
همین چند سال پیش ، سال 1380:
مرد: کجا؟! می‌خوای با این مانتو آستین کوتاه و شلوارک (شلوار برمودا) بری بیرون؟! می‌کشمت! من ، تو رو ، می‌کشم! زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! مرد: من اینطوری نیستم! دختر ، لااقل یه کم اون شلوارو پایین‌تر بکش که زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره! زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!
چند سال بعد ، سال 1390:
مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدم خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه ، گفتی دوره این امل بازیها تموم شده ، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟! زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمه ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ات رو فعلا" روی سر ما نگه داره!
چند سال بعد ، سال 1400:
دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم ، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو! زن: دخترم ، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. (بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهکارشو می‌بخشه!) زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!
دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:
زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشنفکری معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون ، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟ مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم! زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم! نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من ، یعنی سایه تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه دیگه بالای سر ماست؟
آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:
چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده مردهاست!
- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونه بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!
- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........
در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!
زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! درست تمیز کن! من نمیدونم این سایه لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
حوالی سال 1530 ه.ش:
رادیوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقایقی قبل سایه آخرین نمونه بازمانده از جنس مرد از روی کره زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه مردها ، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!
خبر

جوک و اس ام اس sms های ایرانی و فارسی - جک جدید،دسته اول - این س

سیر مرد سالاری از عهد بوق تا ابد!

حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره‌ خیر ندیده! تا نکشمت راحت نمیشم! زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا یه بار بلند خندیده!مرد: بلند خندیده؟! اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: آقا خدا سایه شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.
نیم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌کشمت تا برات درس عبرت بشه! زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می‌گیره‌ها! شکر خورد. دیگه از این شکرها نمی‌خوره. قول میده! زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: خدا شما رو تا ابد واسه ما نگه داره.
یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه و کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! دختره چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده سکته می‌کنین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می بخشه!) زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار ؟! زن: حالا تو عصبانی نشو. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! خدا تو رو برای ما حفظ کنه.
همین چند سال پیش ، سال 1380:
مرد: کجا؟! می‌خوای با این مانتو آستین کوتاه و شلوارک (شلوار برمودا) بری بیرون؟! می‌کشمت! من ، تو رو ، می‌کشم! زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! مرد: من اینطوری نیستم! دختر ، لااقل یه کم اون شلوارو پایین‌تر بکش که زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره! زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!
چند سال بعد ، سال 1390:
مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدم خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه ، گفتی دوره این امل بازیها تموم شده ، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟! زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمه ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ات رو فعلا" روی سر ما نگه داره!
چند سال بعد ، سال 1400:
دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم ، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو! زن: دخترم ، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. (بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهکارشو می‌بخشه!) زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!
دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:
زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشنفکری معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون ، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟ مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم! زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم! نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من ، یعنی سایه تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه دیگه بالای سر ماست؟
آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:
چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده مردهاست!
- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونه بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!
- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........
در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!
زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! درست تمیز کن! من نمیدونم این سایه لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
حوالی سال 1530 ه.ش:
رادیوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقایقی قبل سایه آخرین نمونه بازمانده از جنس مرد از روی کره زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه مردها ، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!

جوک و اس ام اس sms های ایرانی و فارسی - جک جدید،دسته اول - این س

سیر مرد سالاری از عهد بوق تا ابد!

حوالی سال 1230 ه.ش:
مرد: دختره‌ خیر ندیده! تا نکشمت راحت نمیشم! زن: آقا ، حالا یه غلطی کرد! شما بگذر. نامحرم که تو خونه مون نبوده. حالا یه بار بلند خندیده!مرد: بلند خندیده؟! اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه که درست تربیتش نکردی. نخیر نمیشه. باید بکشمش! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: آقا خدا سایه شما رو هیچوقت از سر ما کم نکنه.
نیم قرن بعد ، سال 1280:
مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌کشمت تا برات درس عبرت بشه! زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می‌گیره‌ها! شکر خورد. دیگه از این شکرها نمی‌خوره. قول میده! زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بکشین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می‌بخشه!) زن: خدا شما رو تا ابد واسه ما نگه داره.
یک قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:
مرد (بعد از گرفتن کمی زهر چشم و شکستن چند تا کاسه و کوزه!): چی؟! دانشسرا؟! دختره چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت کو؟! زن: آقا ، تو رو خدا خودتونو کنترل کنین. خدای نکرده سکته می‌کنین! (بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهکارشو می بخشه!) زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.
حوالی سال 1360:
فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه که: بله؟! میخواد بره سر کار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم که دخترم بره سر کار ؟! زن: حالا تو عصبانی نشو. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! خدا تو رو برای ما حفظ کنه.
همین چند سال پیش ، سال 1380:
مرد: کجا؟! می‌خوای با این مانتو آستین کوتاه و شلوارک (شلوار برمودا) بری بیرون؟! می‌کشمت! من ، تو رو ، می‌کشم! زن: ای آقا ، خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین! مرد: من اینطوری نیستم! دختر ، لااقل یه کم اون شلوارو پایین‌تر بکش که زانوتو بپوشونه! نه ، نه ، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره! زن: مرد خدا عمرت بده که درکش کردی!
چند سال بعد ، سال 1390:
مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی که اومدم خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه ، گفتی دوره این امل بازیها تموم شده ، گفتم چشم! تمام خونه و املاکم رو هم که برای مهریه به نامت کردم. حق طلاق رو هم که ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری کنم؟! زن: عزیزم مگه چه اشکالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم که برای کرایه تاکسی و خرج ناهارت و مهدکودک بچه و بنزین و جریمه ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری کنی هم خرجمون کم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ات رو فعلا" روی سر ما نگه داره!
چند سال بعد ، سال 1400:
دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم ، ماشین بی ماشین! همین که گفتم. من قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو! زن: دخترم ، حالا بابات یه غلطی کرد! تو اعصاب خودتو خراب نکن. (بالاخره با صحبتهای زن ، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهکارشو می‌بخشه!) زن: عزیزم خدا نگهت داره که باباتو بخشیدی!
دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:
زن: عزیزم تو که انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشنفکری معروفی. آخه چه اشکالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون ، حالا با این علم جدید و تکنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این کارا بکنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود کز زنی کم بود؟ مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب کنم! زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم! نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من ، یعنی سایه تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه دیگه بالای سر ماست؟
آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:
چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی که سبزی پاک میکنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده مردهاست!
- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میکنن! تا وقتی خونه بابامون هستیم که باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میکنه!
- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........
در این هنگام به علت ورود خانم یکی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاک و علف هرزه قاطی سبزی ها کشیده میشه!
زن: زود باشین تمومش کنین دیگه! درست تمیز کن! من نمیدونم این سایه لعنتی شما تا کی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!
حوالی سال 1530 ه.ش:
رادیوی سراسری ، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس ، دقایقی قبل سایه آخرین نمونه بازمانده از جنس مرد از روی کره زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه مردها ، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!